این مقاله بر آن است تا بر پایه­ی نظریهی نیکولایوا درباره­ی روایت­شناسی، ابعاد روایت­مندی را در داستان سه سوت جادویی از احمد اکبرپور که از داستانهای جدید نیز وی است، بررسی و تحلیل کند؛ نیکولایوا از سال 2003 دیدگاه­هایی تازه در پیوند با روایتشناسی ادبیات کودک ارائه داد و برتریهای روایتشناسی را به عنوان رویکردی جدا از دیگر شیوههای نقد ادبی یادآور شد. در این نظریه تمرکز وی بر ابعاد روایت­مندی و عناصر آن یعنی شخصیتپردازی، زاویه­ی دید و زمانمندی است و معتقد است این عناصر ساختار روایی داستانهای کودک را تشکیل میدهند. یافته­های پژوهش نشان داد اکبرپور با ارائهی راهکارهایی نوین، که نیکولایوا در نظریهی خود به عنوان نقاط قوت داستانهای کودک به آنها اشاره میکند، توانسته تا حدودی به جذابیت داستان کمک کند؛ از جمله­ی این شگردها روزنه و پیرنگ باز داستان و توصیف دقیق صحنهها و جزئیات است. با وجود این که اکبرپور در این داستان کوشیده با آزمودن شیوه­های تازه اثری متفاوت بیافریند، اما به نظر می­رسد آن­گونه که باید نتوانسته از عهده­ی کار برآید؛ چون لحن یکنواخت شخصیت­ها و غلبه­ی صدای راوی بر شخصیت­ها از انسجام و قدرتمندی اثر میکاهد و نمی­گذارد، ویژگی­های مثبت اثر، آن­چنان­که شایسته است، جلوه کنند.