مریم شریف نسب
چکیده
افسانهها بهسبب ساختار و شیوهی رواییِ دلانگیزشان، همواره توجه کودکان را به خود جلب کردهاند؛ راویانِ بزرگسال نیز در طول تاریخ برای سرگرمکردن کودکان و آموزش مهارتهای زندگی به آنان از ظرفیت ...
بیشتر
افسانهها بهسبب ساختار و شیوهی رواییِ دلانگیزشان، همواره توجه کودکان را به خود جلب کردهاند؛ راویانِ بزرگسال نیز در طول تاریخ برای سرگرمکردن کودکان و آموزش مهارتهای زندگی به آنان از ظرفیت افسانهها بهره گرفتهاند. بههمینسبب افسانهها و داستانهای عامیانه همیشه در زمرهی منابع مهم ادبیات کودک محسوب شدهاند. اما بررسی دقیق محتوایی این افسانهها نشان میدهد بسامد مضامین ناهنجار و ناشایست اخلاقی، اجتماعی، انسانی و... در این متون بسیار بالاست و ازآنجاکه در سنین خردسالی، طرحوارههای ذهنی بر اساس دادههایی که بزرگسالان (والد) و محیط در اختیار کودک قرار میدهند، شکل میگیرد، نقل این افسانهها برای کودکان، نسلبهنسل، طرحوارههای ذهنی و انگارههای فرهنگی ایشان را شکل میدهد. راویان معتبر و مقتدر این افسانهها (پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ و...) نیز به تثبیت این محتواها در ذهن کودک کمک میکنند و «ضبط والد» او را شکل میدهند که این امر پایان عمر به شکل ناخودآگاه، بر تصمیمگیرهای او و تفسیر وی از جهان پیرامونش تأثیر جدی خواهد گذاشت. از دیگرسو، محتواهای مشترک و مشابه در متونی که در طول زمان برای کودکانِ یک جامعه فراهم شده، طرحوارههای ذهنی مشابهی برای اعضای آن جامعه تولید میکند و بهمرور انگارههای فرهنگی آن جامعه را شکل میدهد؛ بنابراین ردّپای بسیاری از کنشها و منشهای موجود در هر جامعه را میتوان در متونی یافت که در کودکی برای اعضای آن جامعه تولید شده است. این پژوهش به روش توصیفیتحلیلی به بررسی یکصد و هشتاد افسانه پرداخته و طرحوارههای موجود در آنها را برشمرده و بررسی کرده است.